ازت خجالت میکشم بابایی
خداوند پرسید : میخوری یا میبری ؟ گفتم میخورم اما افسوس که نمیدانستم لذت ها را میبرند و غصه ها را میخورند ! سلام آذینی مامانی حالش این چند روز خیلی بد شده ، مدام بابایی رو اذیت میکنه همش فکر میکنه که یه کسی ، یه چیزی میخواد تو و بابایی رو ازم بگیره من خیلی بابایی رو اذیت میکنم ، ازش خجالت میکشم آذین اما به خدا طاقت دوریشو ندارم وقتی پیشم نیست دیوونه میشم تمام روز گوشی رو به قلبم میچسبونم و گریه میکنم موهاشو ناز میکنم پیشانیشو میبوسم دارم از دوریش دیوونه میشم آذین خدایا ! چی میشد ما دو تا فارغ التحصیل بیکار و بی پول نبودیم مگه ما چی خواستیم!!!!! چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
نویسنده :
مامانی و بابایی
17:55